بسم الله الرحمن الرحیم
دلش خوش بود به ساعتش ؛ همان ساعتی که هر شب ، رأس ساعت معینی ، برای نماز شب بیدارش می کرد . فکر می کرد با این نماز شب ها ، حتما عاقبت بخیر می شود .
روزگار طلبگی اش به کام بود تا اینکه وقت رفتنش رسید . بارش را بسته و آماده ی آمدن ملک الموت شد . حالش که تغییر کرد و رو به موت شد ، اطرافیانش شروع کردند به تلقین او ، بگو : اشهد ان لا اله الا الله و اشهد ان محمدا رسول الله .... اما او دلش جایی دیگر بود.
مدام صدا می زد : نزن ، نمی گویم ...اطرافیان ، مات و مبهوت مانده بودند که دیدند ، حاج آقا حالش خوب شد . انگار خدا دوباره به او فرصت داد تا اعمالش را زیر و رو کند . سرش را برگرداند و گفت : ساعتم را بیاورید ! ساعتش را آوردند همان ساعتی که وسیله بود برای رسیدن به محبوب . سنگی برداشت و ساعت را شکست.
وقتی از او توضیح خواستند ، گفت : از آن جایی که هرشب با صدای زنگ این ساعت از خواب بر می خواستم و با خدا مناجات می کردم ، سخت وابسته اش شده بودم تا اینکه لحظه ی احتضار ، ساعتم ، زیر سنگ شیطان بود و می گفت : اگر شهادتین بگویی ، می شکنم !
حواست به خودت نیست ، زیر لب زمزمه می کنی : من که بار خودم را بسته ام ، دیگر چرا نگران باشم؟ خیلی وقت ها در توهم بسر می بریم و فکر می کنیم آماده ایم در حالی که کوله باری از دلبستگی ها روی دوشمان سنگینی می کند .
کافی است کمی از وقت به باد رفته مان را صرف خودمان کنیم همان وقتی که پای گوشی و تبلت و کامپیوتر صرف می کنیم تا بفهمیم به چه چیزهایی وابسته ایم ! دوروبرت را نگاه کن ، چشمت می خورد به آدم هایی که طبیعت آن ها را تسخیر کرده است . یکی ، تمام دنیایش می شود ، اینترنت . یکی دار و ندارش را صرف گوشی و تبلتش می کند . یکی وابسته است به خانه و ماشین .
فکر می کنیم دوستی دنیا ، یعنی داشتن خانه و ماشین و ... در حالی که این طور نیست. دنیا دوستی ، چیزی خارج از دل من نیست . دنیا دوستی یعنی خودم را وقف چیزهایی کنم که آمده اند تا وقف من شوند(الم تر ان الله سخر لکم ما فی الارض...)
همسفر ! فکر می کنی در این عالم هستی ، همه چیز را مسخر خودت کرده ای یا خودت تسخیر شدی ؟ تسخیر چه چیزهایی ؟ گوشی موبایل؟ اینترنت ؟ خانه ؟ ماشین؟...
کلمات کلیدی:
ساخته شده توسط Rodrigo ترجمه شده
به پارسی بلاگ توسط تیم پارسی بلاگ.